خون شهیدان امتداد خون پاک شهدای کربلا است
به گزارش پایگاه خبری_تحلیلی «موج رسا» پرویز عطایی دی ماه ۱۳۳۶ در یک خانواده مذهبی و متدین در تهران چشم به جهان گشود و تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد. چون نمیخواست متکی به غیر باشدتحصیل را رها کرد و به سراغ کار رفت و در این راه نیز سختیهایی را متحمل شد.
بیشتر بخوانید
در کنار کار به دلیل علاقه وافر به ورزش در رشته کونگفو شروع به فعالیت کرد و با شور و شوق خاصی تمرینات و تعلیمات را انجام داد. گویا میدانست روزی این آموزشها او را به اوج عزت و عظمت خواهد رساند.
اوایل انقلاب این شهید ورزشکار همانند جوانان شیفته و دلداده به امام(ره) ساکت ننشست و در تظاهرات و راهپیماییها شرکت کرد. در همین زمان بود که به خدمت سربازی رفت ولی یک ماه و نیم از رفتنش نگذشته بود که بنا به پیام امام(ره) که سربازها از پادگانها فرار کنند و به همراه ۹ نفر از دوستانش این کار را عملی کرد و به تهران بازگشت.
وقتی انقلاب به پیروزی رسید شهید عطایی در کمیته مرکزی مشغول به کار شد و خدمت سربازی خود را در همین مکان گذراند. با توجه به لیاقت، شایستگی و صداقتی که از خود نشان داده بود پستی حساس به وی واگذار شد.
پس از مدتی به زنجان آمد و در امور تربیتی به عنوان دبیر ورزش مدارس استخدام شد و نزدیک به یک سال بعد از ایشان خواسته شد که به عضویت سپاه درآید و چون مقصودش خدا و خدمت به انقلاب بود این پیشنهاد را پذیرفت.
این شهید گرانقدر در تربیتبدنی سپاه کلاسهایی را دایر کرد و تمام وقت خود را صرف بچههای ورزشکار کرد. بهمنظور ارتقای سطح ورزش رزمی تکواندو به تهران رفت و در دوم خردادماه سال ۱۳۶۰ موفق به دریافت کمربند سیاه ‘دان یک’ شد و پس از آن نیز در کلاس داوری شرکت و نشان داوری را اخذ کرد.
ترور و شهادت
این موفقیتها همچون تیری بر چشم دشمنان بود لذا در صدد ترورش برآمدند و در ۱۹ شهریورماه ۱۳۶۰ هنگامی که با زبان روزه از محل تمرین باز میگشت در مقابل گاراژ اطمینان مورد حمله عناصر وابسته به آمریکا قرار گرفت و در حالیکه چهار تیر به سینه و دست و پایش اصابت کرده بود؛ با اینکه خونریزی داشت ضاربان را دنبال کرد و یکی از آنها را از پای در آورد وقتی مادرش در بیمارستان به عیادتش رفت شهید عطایی گریه کرد و هنگامی که علت را از او جویا شد گفت؛ چرا شهید نشدم.
به وی الهام شده بود که بالاخره شهید خواهد شد و حتی در موقع خداحافظی با یکی از دوستانش که از او پرسیده بود کی برمیگردی، گفته بود؛ هیچوقت.
او چند ساعت قبل از شهادت غسل شهادت کرد و سپس به منطقه جنگی عازم شد. وقتی به بالای خاکریز رسید متوجه شد دشمن پاتک زده و تانکها در ۶۰ متری قرار دارند لذا با سلاح ‘آر.پی.جی’ ۱۲ دستگاه از این تانکها را به آتش کشید.
دشمن این شهید گرانقدر و از جان گذشته را شناسایی کرد و با گلوله او را از ناحیه چشم مجروح ساخت و او با همان حال تا آخرین نفس جنگید تا اینکه به فیض شهادت نایل شد.
گزیدهای از وصیتنامه شهید پرویز عطایی
«امروز که این وصیتنامه را مینویسم نخستین روزی است که به جبهه رسیدهام و در سنگر، کنار برادران رزمنده مشغول نوشتن وصیتنامه هستم.
خدا میداند که چقدر با عشق و علاقه آن را مینگارم و خود میدانم که شهید خواهم شد و این بود زندگی که خداوند به من داده بود و باز به سوی او باز میگردم و خوشحال از این هستم که مردن در این راه بزرگ که سالها در انتظارش بودم فرا میرسد.
برادران پشتیبان امام(ره) باشید و همیشه او را دعا کنید و من فدای امام عزیز هستم و به او عشق میورزم و از او میخواهم که در آخرت مرا شفاعت کند.
انتهای خبر/